مشاوره کودکان استثنایی، انواع آنها

معرفی کودکان استثنایی، مشاوره کودکان استثنایی، انواع کودکان استثنایی

کودکان استثنایی از نظر ویژگی های فیزیکی یا توانایی یادگیری با هنجار جامعه، چه بالاتر و چه پایین تر، به حدی تفاوت دارند که برای بهره مندی کامل از تحصیل به خدمات آموزشی تخصصی یا تسهیلات فیزیکی متفاوتی نیاز دارند (هوارد، ۲۰۱۲). واژه کودکان استثنایی اغلب در جامعه بیشتر از زبان متخصصان پزشکی و روان‌شناسی استفاده می‌شود و شامل کودکانی می‌شود که عملکردشان برتر است و برای دستیابی به حداکثر پتانسیل خود نیازمند غنی‌سازی برنامه درسی و آموزش چالش‌برانگیزتر هستند، همچنین شامل کودکانی است که مشکلات یادگیری دارند؛ یعنی اختلالات جسمی یا حسی یا مشکلات رفتاری که نیازمند اصلاح روند آموزشی برای کمک به یادگیری است. عنوان «استثنایی» با عباراتی مربوط به ناتوانی، نقص یا ناتوانی تداعی می شود. این بخش از معنی استثنایی، یعنی ناتوانی ها یا آسیب های کودکان استثنایی توسط روانپزشکی و روانشناسی تحت دسته اختلالات رشدی عصبی در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳) قرار می گیرند.

نقص، ناتوانی و اختلال

اصطلاح «ناتوانی» در قرن بیستم به ناتوانی جسمی یا ذهنی اطلاق شد. به نظر می رسد که این کلمه از قرن شانزدهم سرچشمه گرفته شده باشد و ممکن است به فرمان پادشاه هنری هفتم در سال ۱۵۰۴ اشاره داشته باشد که به جانبازان معلول جنگ اجازه می داد در خیابان های انگلستان گدایی کنند. این کار معمولا با یک کلاه در دست انجام می شد. یک توضیح دیگر شامل «دست در کلاه»، یک بازی قمار در قرن هفدهم است که در آن ۲ بازیکن در ازای یک جایزه پولی اشیایی را عرضه می کردند و ارائه کننده کالای کم ارزش باید تفاوت ارزش را جبران می کرد. این اصطلاح به تلاشی برای مساوی کردن یک مسابقه با تحمیل بار بر یک شرکت کننده اطلاق شد.

اولین کاربرد عملی این موضوع در مسابقه بود، جایی که اسب قوی‌تر مجبور بود وزن بیشتری را حمل کند تا مسابقه مساوی‌تر شود. این فرآیند به صورت عددی در ورزش گلف به کار گرفته شد و در قرن نوزدهم به معنای خود عمل برابرسازی بود. این اصطلاح در پایان قرن به افرادی که «نقص ذهنی یا جسمی» داشتند اطلاق شد (اندرسون، ۲۰۱۳).

اختلال به کاهش یا از دست دادن عملکرد یا توانایی اشاره دارد و می تواند به دلایل متعددی از قطع عضو تا مسمومیت ایجاد شود. یک اختلال توانایی فرد را برای انجام یک عملکرد خاص مانند افراد عادی محدود می کند، مانند تأثیر فلج در راه رفتن یا دویدن. هنگامی که یک نقص یا ناتوانی مانع تعامل فرد با محیط می شود، ممکن است فرد معلول در نظر گرفته شود. نقص یا ناتوانی اگر با تلاش همراه باشد، ممکن است نقصی ایجاد نکند: مثلا یک فرد قطع عضو می‌تواند با یک اندام مصنوعی راه برود، و نمونه‌های متعددی از میلتون گرفته تا بتهوون تا استیون هاوکینگ وجود دارد که علیرغم ناتوانی شدید، دستاوردهای بزرگی داشته‌اند.

نقص یا ناتوانی در برخی شرایط می‌تواند ناتوان‌کننده باشد، اما در موارد دیگر کاملا نه: ​​برای مثال، یک فرد نابینا می‌تواند راه برود و بخواند، اما نمی‌تواند رانندگی کند. از نظر تاریخی، بسیاری از معلولیت‌های ناشی از نقص یا ناتوانی، نتیجه باورها و واکنش‌های دیگران بوده است.

کودکانی که در زمان های بعدی به دلیل مادرزادی یا محیط خود دچار مشکلات رشدی شوند، “در معرض خطر” نامیده می شوند. مقوله‌های استثنایی که عموماً در آموزش ویژه به رسمیت شناخته می‌شوند عبارتند از: استعداد، ناتوانی‌های چندگانه، اختلالات پزشکی، آسیب مغزی ضربه‌ای، اختلال بینایی یا شنوایی، اختلالات ارتباطی، اوتیسم و ​​اختلالات مرتبط، اختلالات عاطفی و رفتاری، ناتوانی‌های یادگیری و عقب ماندگی ذهنی یا رشدی.

ناتوانی های یادگیری

حدود ۶.۵ میلیون کودک در سیستم آموزشی ما استثنایی شناخته می شوند. ناتوانی‌های یادگیری شایع‌ترین شرایط استثنایی است و ۱۰ درصد از جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد. همیشه اینطور نبوده است، و در بیشتر تاریخ افراد دارای ناتوانی یادگیری یا به‌طور خاص شناسایی نشده‌اند یا به اشتباه به عنوان تنبل برچسب خورده اند. کارهای آدولف کوسمائول متخصص داخلی آلمانی در ۶ واژه و مفهموم پزشکی به یادگار مانده است که مثلا آندوسکوپی، لاواژ معده و توراسنتز را معرفی کرده است. کمک او به روانپزشکی و روانشناسی در سال ۱۸۷۷ با تشخیص “کوری کلمه”یا ناتوانی در یادگیری خواندن با وجود بینایی و گفتار سالم و هوش نرمال بود. ده سال بعد، رودولف برلین افرادی را مشاهده کرد که قادر به خواندن نیستند زیرا نمی توانند نوشته ها را رمزگشایی کنند. که امروزه به این حالت “نارساخوانی” می گویند. Hinshelwood و Morgan در بریتانیا و W.E. برونر در ایالات متحده بین سال‌های ۱۸۹۵ تا ۱۹۰۵ کودکانی را با ناتوانی مادرزادی آشکار در یادگیری خواندن مطالعه کرد. ساموئل اورتون مطالعه سیستماتیک ناتوانی یادگیری را در دانشگاه آیووا در سال ۱۹۱۹ آغاز کرد و برای اولین بار چنین فرض کرد که ناتوانی در خواندن به این دلیل به وجود می آید که سازمان مغزی مناسب برای اتصال اشکال گفتاری و دیداری کلمات در مغز ایجاد نشده است. اصطلاح “ناتوانی یادگیری” توسط ساموئل کرک در سال ۱۹۶۳ مطرح شد. مطالعات تصویربرداری تشدید مغناطیسی و MRI عملکردی پس از سال ۱۹۹۶ نشان داده است که ناتوانی های یادگیری با کاهش حجم تالاموکورتیکال و فاسیکلوس قوسی (Anand, 2006) و حداقل ۹ ژن کاندید در ارتباط است. همچنین کروموزوم X و یک جهش خاص در کروموزوم ۶ با ناتوانی یادگیری مرتبط است (کواس و پلومین، ۲۰۰۷).

کودکان دارای اختلالات یادگیری ۴۶ درصد از دانش آموزانی را تشکیل می دهند که کمک های آموزشی ویژه دریافت می کنند. ناتوانی یادگیری با مشکل در یادگیری علیرغم هوش در سطوح نرمال یا بالاتر از آن مشخص می شود و در کلاس درس با اختلاف بین هوش اندازه گیری شده و موفقیت مستند آشکار می شود. در اختلالات یادگیری، زبان، خواندن و نوشتن، یادگیری ریاضی یا پردازش اطلاعات ممکن است به طور جداگانه تحت تأثیر قرار گیرند یا در ترکیب باهم تحت تاثیر قرار بگیرند، و تحت تاثیر علل متعدد خانوادگی و محیطی هستند. کمبود یادگیری ارثی، نارس بودن و آسیب هنگام تولد و قرار گرفتن در معرض سموم از علل اصلی هستند (دانشگاه ایالتی سونوما، ۲۰۱۴).

اختلالات ارتباطی و زبانی (مشاوره کودکان استثنایی)

در مشاوره کودکان اسنثنایی اختلالات ارتباطی هم بررسی می شود. تشخیص و درمان اختلالات ارتباطی از رشته آسیب شناسی گفتار و زبان که به نوبه خود از فن بیان و «تصحیح گفتار» در قرن نوزدهم نشأت گرفت، رشد کرد. الکساندر ملویل بل و پسرش، معروف‌تر الکساندر گراهام بل، پزشکان تصحیح گفتار و معلمان فن بیان بودند که در دهه ۱۸۷۰ رمزی نمادین ایجاد کردند که موقعیت زبان، گلو و لب‌ها را در تولید صداهای گفتاری نشان می‌داد. این «گفتار مرئی» مبنای تکنیکی برای آموزش گفتار به کسانی شد که در ایجاد صدای مناسب مشکل داشتند. علاقه بل جوانتر به وسیله ای برای انتقال گفتار برای اهداف تشخیصی و آموزشی او را به اختراع تلفن سوق داد.

دو سازمان برای مطالعه و درمان اختلالات گفتار توسعه یافتند: یکی شامل اصلاح‌کنندگان گفتار بود که معلم مدرسه بودند، و در سال ۱۹۱۸ به انجمن ملی مطالعه و اصلاح اختلالات گفتار تبدیل شدند، در حالی که گروهی دیگر که بیشتر وابسته به حرفه پزشکی بودند در سال ۱۹۱۸ شروع به کار کردند و  در سال ۱۹۲۵ تبدیل به انجمن گفتار-زبان-شنوایی آمریکا شد. ساموئل اورتون در این زمینه نیز فعال بود و در دهه ۱۹۲۰ به همراه لی ادوارد تراویس پیشنهاد کرد که اختلالات گفتاری به طور کلی و لکنت به طور خاص مشابه نارساخوانی است و ناشی از عدم ایجاد تسلط بر نیمکره مغز است. این نظریه توسط وندل جانسون و چارلز ون ریپر در دهه ۱۹۳۰ گسترش یافت، اما هرگز به طور قطعی ثابت نشد، و دومی در سال ۱۹۳۹ پیشنهاد کرد که پیامدهای اجتماعی ارتباط به اندازه مفاهیم زبانی مهم است، که به نوبه خود منجر به توسعه روان‌زبان‌شناسی توسط جورج شد. میلر و دیگران که یکی از پایه های روانشناسی شناختی بودند (پروتینگ، ۱۹۸۲).

اختلالات ارتباطی حدود ۱۸ درصد از خدمات آموزشی دریافت شده و مشاوره کودکان استثنایی توسط کودکان را تشکیل می دهد. اینها می تواند شامل زبان بیانی، درک زبان، تولید فیزیکی گفتار یا ارتباطات اجتماعی، تفسیر و پاسخ مناسب به زبان کلامی و غیرکلامی در زمینه های اجتماعی باشد.

عقب ماندگی ذهنی

ناتوانی ذهنی یا عقب ماندگی ذهنی یکی از شایع‌ترین ناتوانی‌ها است و مدت طولانی‌تری نسبت به سایر اشکال استثنایی مدرن شناخته شده است. در حدود سال ۱۵۵۲ قبل از میلاد در یک پاپیروس مصری درباره ناهنجاری فکری بحث شده است. یونانیان عموماً عقب ماندگی ذهنی را نشانه نارضایتی خدایان می‌دانستند. بقراط در حدود سال ۳۷۰ قبل از میلاد احساس کرد که ناهنجاری‌های رفتاری و تشنج‌هایی که اغلب با عقب ماندگی همراه هستند به دلیل بیماری‌های مغزی هستند و نه علل ماوراء طبیعی، اما تا قرن اول پیش از میلاد بود که سورانوس بیمارستانی برای اختلالات روانی تأسیس کرد که در آن عقب‌مانده‌ها نیز اسکان داده می‌شدند. رومی‌ها اغلب اجازه می‌دادند کودکان آسیب‌دیده مغزی بمیرند، اما فرزندان عقب مانده ثروتمندان از حقوق مالکیت برخوردار بودند و عموماً به سرپرستان سپرده می‌شدند (هاریس، ۲۰۰۶). در قرون وسطی و رنسانس، کلیسا و موسسات عمومی از معلولان رشدی مراقبت می کردند و اغلب به آنها اجازه داده می شد آزادانه تر از دیگران صحبت کنند و گاهی احساس می کردند که قادر به الهام الهی هستند (بیرن اسمیت، پاتون و کیم، ۲۰۰۶).

اولین آموزش ویژه برای ناتوانی ذهنی در سال ۱۷۹۹ توسط ژان مارک ایتار انجام شد که آموزش ویکتور پسر وحشی، یک کودک وحشی احتمالاً عقب مانده را بر عهده گرفت. یک پسر وحشی قبلی به نام پیتر در آلمان پیدا شده بود و به دادگاه جورج اول در لندن آورده شده بود، اما او منبع سرگرمی بود و آموزش ندیده بود. ویکتور تنها چند کلمه زبان به دست آورد اما اصول اجتماعی را آموخت و تا زمان مرگش در سال ۱۸۲۸ به طور مساوی با یک خانواده زندگی کرد. با الهام از این مورد، ادوارد سگوین یک برنامه آموزشی را در بیمارستان سالپترییر تأسیس کرد، جایی که زنان دارای معلولیت رشدی همراه با دیوانگان اسکان داده شدند، و مفاهیمی مانند برنامه های آموزشی فردی و اصلاح رفتار را معرفی کرد که امروزه مورد استفاده قرار می گیرد. Seguin این تلاش ها را در آمریکا ادامه داد و در سال ۱۸۵۶ کتاب تأثیرگذاری را با عنوان Idiocy and it Treatments by Physiological Methods منتشر کرد. مؤسسه مشابهی به نام آبندبرگ توسط یوهان گوگنبول در سوئیس تأسیس شد، اما این کار بد پایان یافت زیرا مؤسسه به اندازه کافی پرسنل یا نظارت نداشت.

دوروتیا دیکس، هروی ویلبر و ساموئل گریدلی هاو، ابتدا در ماساچوست و سپس در ایالت‌های دیگر، مؤسساتی را برای توانبخشی و آموزش عقب‌ماندگان تأسیس کردند، اما زمانی که به ساکنان عقب مانده می‌توان مهارت‌های ساده را آموزش داد، اما نمی‌توانستند به حالت عادی برسند، ناامیدی ایجاد شد و این تفکر ایجاد شد که “احمق” را نمی توان به معنای پزشکی “درمان” کرد، بسیاری از موسسات تحت بازداشت قرار گرفتند و شرایط بدتر شد. علاوه بر این، استفاده فزاینده و اغلب نامناسب از تست IQ منجر به شناسایی تعداد زیادی از افراد، به ویژه مهاجران، به عنوان ناتوان ذهنی شد. نگرانی فزاینده مبنی بر اینکه «ناتوانی» به ارث رسیده و با جنایت، خشونت و سایر آسیب شناسی های اجتماعی مرتبط است، و علاقه گسترده به محدودیت اصلاح نژادی پرورش توسط افراد ناشایست، منجر به تمرکز فزاینده بر نهادینه سازی و عقیم سازی افراد غیرعادی ذهنی در ایالات متحده و حتی به طور قابل توجهی در اروپا شد. (باچرخ، ۲۰۰۴). کودکان دارای ناتوانی ذهنی در حال حاضر حدود ۱۰ درصد از دریافت کنندگان خدمات مشاوره اشتثنایی را تشکیل می دهند که به طور مساوی بین علل ژنتیکی، محیطی و مبهم تقسیم می شوند.

اختلال نقص توجه بیش فعالی ADHD

اختلال کمبود توجه و بیش فعالی (ADHD) در دوران باستان شناخته شده بود، و ممکن است ابتدا نه توسط یک متخصص مغز و اعصاب یا روانپزشک، بلکه توسط یک نمایشنامه نویس توصیف شده باشد – مولیر در سال ۱۶۵۳ یک “مغز پراکنده” (ètourdi) بی نظم و بی توجه را روی صحنه نمایش به تصویر کشید. Melchior. آدام ویکارت در سال ۱۷۷۵ و سر الکساندر کرایتون در سال ۱۷۹۸ اولین مشاهدات بالینی کمبود توجه را ارائه کردند و هاینریش هافمن این را با بی قراری حرکتی در دهه ۱۸۴۰ مرتبط کرد. سر چارلز استیل در سال ۱۹۰۲ مفاهیم تکانشگری و تحمل ناامیدی کم را اضافه کرد و به غلبه مردانه مشخصی اشاره کرد که هنوز هم دیده می شود، اگرچه بسیاری از بیماران او مشکلات رفتاری و عصبی دیگری داشتند و ممکن است نمونه هایی از حداقل آسیب مغزی یا اختلال در عملکرد بوده باشند؛ ولی اغلب با ADHD همراه شده است. یکی از اولین موسسات برای کودکان استثنایی، بیمارستان بردلی در رود آیلند، محل آزمایش محرک‌های ADHD بود که هم به بهبود وضعیت تحصیلی و اجتماعی افراد مبتلا به ADHD و هم به نگرانی در مورد افزایش میزان تشخیص منجر شد. (لانژ، ریچل، لانگ، توچا، لارا و توچا، ۲۰۱۰).

در مشاوره کودکات استثنایی، ADHD در حال حاضر حدود ۳.۵ درصد از جمعیت را تحت تاثیر قرار می دهد و مردان ۶:۱ غالب هستند. عوامل موثر عبارتند از ژنتیک، قرار گرفتن در معرض سموم قبل از تولد، تربیت تک والدی، محیط خانه آشفته و حمایت اجتماعی ناکافی.

تشخیص در کودکان بر اساس حداقل ۶ ماه رفتار بی توجه، بیش فعال یا تکانشی در چندین موقعیت مختلف است. سندرم دوران کودکی به طور کلی به درمان های پزشکی و روانی-آموزشی پاسخ می دهد، اما اکنون مشخص شده است که این اختلال از بین نمی رود، بلکه تا بزرگسالی با تظاهرات اغلب متفاوت ادامه می یابد.

اختلالات عاطفی و رفتاری

مطالعه و درمان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان یک رشته نسبتا جدید است. نوزولوژی ها و طبقه بندی های روانپزشکی قرن نوزدهم بر بزرگسالان متمرکز بود و اختلالات کودکان عموماً در صلاحیت پزشکان اطفال بود. اولین مدرسه برای کودکان مبتلا به مشکلات روانپزشکی در نزدیکی ینا در سال ۱۸۹۲ تأسیس شد و اولین متن در مورد روانپزشکی کودک در سال ۱۸۹۹ در فرانسه منتشر شد. اولین مجله روانپزشکی کودک (Zeitschrift für Kinderpsychiatrie) در سال ۱۹۳۴ تأسیس شد. اولین کلینیک راهنمایی مؤسسه روان‌پزشکی نوجوانان، توسط جین آدامز در شیکاگو در سال ۱۹۰۹ تأسیس شد، و لئو کانر، که بعداً به اوتیسم مشهور شد، اولین بخش روان‌پزشکی آکادمیک کودک را در جانز هاپکینز در سال ۱۹۳۰ تأسیس کرد. درمان جداگانه اختلالات روانی دوران کودکی در بریتانیا در مادزلی آغاز شد. بیمارستان در سال ۱۹۲۳. یک سازمان تخصصی، آکادمی روانپزشکی کودکان آمریکا، که اکنون نوجوانان نیز هست، در سال ۱۹۵۳ تأسیس شد و صدور گواهینامه هیئت مدیره در سال ۱۹۵۹ آغاز شد (کانر، ۱۹۶۰).

کودکان مبتلا به این شرایط روانپزشکی تنها ۱ یا ۲ درصد از جمعیت آموزش ویژه را تشکیل می دهند. آنها علائم بیرونی (سوء رفتار و سرپیچی) یا درونی (اضطراب و افسردگی) را نشان می دهند و ممکن است هر دو را داشته باشند. خلق و خو، سابقه خانوادگی اختلال روانپزشکی و اختلالات یا کمبودهای عصبی از عوامل بیولوژیکی هستند. راهبردهای والدین سازگار یا ناسازگار، موقعیت های مدرسه و تأثیرات گروه همسالان عوامل محیطی غالب هستند.

اختلالات طیف اوتیسم (مشاوره کودکان استثنایی)

اوتیسم اولین بار در سال ۱۹۰۸ توصیف شد، اما در بسیاری از شخصیت های تاریخی ادعا شده است. میکل آنژ، سر آیزاک نیوتن، ولفگانگ آمادئوس موتزارت، چارلز داروین، نیکولا تسلا و تعداد زیادی از افراد معروف و تقریباً مشهور تصور می‌شود که اوتیستیک هستند. مارتین لوتر از یک فرد با ناهنجاری های رفتاری مطابق با اوتیسم گفت که لوتر احساس می کرد او تسخیر شده است و باید به قتل برسد. برخی از مفسران پیشنهاد کرده اند که پیتر و ویکتور، پسران وحشی که قبلاً در مورد آنها صحبت شد، ممکن است به جای عقب ماندگی، اوتیستیک بوده باشند.

بلولر برای اولین بار در سال ۱۹۰۸ از اصطلاح «روان‌پرستان اوتیستیک» برای انزوا خود جذب شده و مشخصه بسیاری از بیماران اسکیزوفرنی استفاده کرد. لئو کانر در سال ۱۹۴۳ نام “اوتیسم نوزادی” را برای کودکان دارای “میل قوی برای تنهایی” به کار برد. در سال بعد، هانس اسپرگر به عنوان کودکان «اوتیستیک» با استفاده عجیب از زبان، دست و پا چلفتی فیزیکی، همدلی محدود با همسالان و مهارت های زبانی ضعیف غیرکلامی توصیف کرد، سندرمی که پس از مرگش در سال ۱۹۸۰ به نام او نامگذاری شد. آندریاس رت در سال ۱۹۶۶ در مورد یک اختلال عمدتاً زنانه با رفتارهای اوتیسم مانند، تشنج، بدشکلی و رگرسیون رشدی گزارش داد که برای مدتی در طیف اوتیسم مشاهده کرد که والدین بیمارانش اغلب محتاط بودند و در تربیت فرزندان سرد بود، اگرچه او این اختلال را فطری می‌دانست.

قیاس سردخانه توسط برونو بتلهایم ادامه یافت، که در دهه ۱۹۵۰ این اختلال را به فرزندپروری مضر «مادرهای یخچالی» نسبت داد. این نظریه در سال ۱۹۶۴ به شدت توسط برنارد ریملین، که خود پدر و مادر یک کودک اوتیستیک بود، مورد حمله قرار گرفت و پس از مرگ بتلهایم تا حد زیادی بی اعتبار شد. رابطه پیشنهادی بین اوتیسم و ​​واکسیناسیون نیز ثابت شده و در واقع ساختگی است. توافق فعلی بر این است که اوتیسم و ​​اختلالات مرتبط با منشاء ارگانیک هستند و شامل چندین ناهنجاری همزمان در انتقال عصبی، تشکیل سیناپس و رشد مغز است که احتمالاً تحت کنترل چندین ژن مختلف هستند و ممکن است تحت تأثیر تعدادی از عوامل خارجی و محیطی قرار گیرند.

آزمایش های کنترل‌شده نشان داده‌اند که آنتی‌سایکوتیک‌های غیرعادی برای انحرافات رفتاری اوتیسم مفید هستند و اینترنت به بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم اجازه می‌دهد تا با سهولت بیشتری کار، مطالعه و تعامل کنند (Volkmar, 2007). مشخص شده است که سندرم رت دارای یک جهش ژنی خاص است و ارتباطی با اوتیسم ندارد.

در حال حاضر از هر ۱۱۰ کودک، ۱ کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم تشخیص داده می شود. علائم اصلی شامل رفتار (حرکات تکراری و پایبندی وسواسی به روال)، تعامل اجتماعی ضعیف (تماس چشمی ضعیف و عدم رفتار تعاملی) و مشکل ارتباط (تاخیر زبان، فقدان نمادگرایی و اختلال در مکالمه) است.

سرآمد و با استعداد

آموزش ویژه این گروه را افرادی با بهره هوشی در ۲ صدک بالای جمعیت، معمولاً ۱۳۰ یا بیشتر، تعریف می کند. چنین دانش‌آموزانی یک یا چند نقطه قوت فکری دارند و عموماً قادر به تفکر واگرا و همگرا هستند. دولت فدرال برنامه های آموزشی ویژه ای را برای دانش آموزان مستعد و با استعداد اجباری نمی کند، اما اکثر ایالت ها آنها را تامین مالی می کنند.

این گروه نیز در حیطه مشاوره کودکان استثنایی قرار می گیرند، چرا که نیازمند آموزش ها ویژه و متفاوت از افراد نرمال هستند و بعضا مشکلات روانشناختی مختلفی را تجربه می کنند.

منابع:

  • American Psychiatric Association (2013). Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, ed. 5. Arlington, VA, APA Press.
  • Anand, R. (2006). Neuropsychiatry of learning disabilities. Int J Neurology, 6: 1.
  • Anderson, K. (2013). A History of the word, “Handicapped”. London, Academia.
  • Beadle-Brown, J., Mansell, J. & Kozma, A. (2007). Deinstitutionalization in intellectual disabilities. Curr Opin Psychiat, 20(5): 437-442.
  • Beirne-Smith, M, Patton, J.R. & Kim, S.H. (2006). Mental Retardation: An Introduction to Intellectual Disabilities, ed. 7. Upper Saddle River, NJ, Pearson Merrill Prentice Hall.
  • Harris, J.C. (2006). Intellectual Disability: Understanding its Development, Causes, Classification, Evaluation and Treatment. New York, Oxford University Press.
  • Heward, W.L. (2012). Exceptional Children: An Introduction to Special Education, ed. 10. New York, Pearson.
  • Inlow, J.K. & Restifo, L.L. (2004). Molecular and comparative genetics of mental retardation. Genetics, 166(2): 835-881.
  • Kanner, L. (1960). Child psychiatry: Retrospect and prospect. Am J Psychiat, 117(1): 15-22.
  • Kovas, Y. & Plomin, R. (2007). Learning abilities and disabilities: Generalist genes, specialist environments. Curr Dir Psychol Sci, 18(5): 284-288.
  • Kronchak, L.A. & Ryan, T.G. (2007). The challenge of identifying gifted/learning-disabled students. Int J Spec Ed, 22(3): 44-53.
  • Lange, Klaus W., Reichl, S., Lange, Katharina M., Tucha, Lara & Tucha, Oliver (2010). The history of attention deficit disorder. ADHD, 2(4): 241-255.
  • Prutting, C. (1982). Scientific inquiry and communicative disorders: An emerging paradigm across six decades. In, Gallagher, T. & pruting, C. (eds). Pragmatic assessment and intervention issues in language. San Diego, College-Hill Press.
  • Sonoma State University, School of Education, Department of Educational Leadership and Special Education (2014). Exceptional Children. Rohnert Park, CA.
  • Treffert, D.A. (2009). The savant syndrome: An extraordinary condition. A synopsis: past, present, future. Philos Trans Royal Soc B: Biol Sci, 364(1522): 1351-1357.
  • Volkmar, F.R. (2007). Autism and Pervasive Developmental Disorders, ed. 2. New York, Cambridge University Press.
۳.۳/۵ - (۳ امتیاز)
پیام بگذارید