روان درمانی تحلیلی، و اصول رواندرمانی
روان درمانی تحلیلی چیست؟
روانشناسی تحلیلی که گاهی به عنوان رواندرمانی تحلیلی ترجمه می شود و به عنوان تحلیلی یونگ نیز شناخته می شود اصطلاحی است که توسط کارل یونگ، روانپزشک سوئیسی، برای توصیف تحقیق در مورد “علم تجربی” جدید خود در مورد روان ابداع شد. برای تمایز آن از نظریههای روانکاوی فروید طراحی شد، زیرا همکاری هفت ساله آنها در روانکاوی بین سالهای 1912 و 1913 در حال پایان یافتن بود. تکامل علم او در اثر تاریخی او، مجموعه آثار، که بیش از شصت سال از عمر او نوشته شده است، وجود دارد.
تاریخ روانشناسی تحلیلی با زندگینامه یونگ پیوند تنگاتنگی دارد. در ابتدا، این مدرسه به عنوان “مدرسه زوریخ” شناخته می شد، که چهره های اصلی آن یوگن بلولر، فرانتس ریکلین، آلفونس مائدر و یونگ بودند که همگی در بیمارستان بورگولزلی زوریخ متمرکز بودند. در ابتدا یک نظریه در مورد عقده های روانشناختی بود تا اینکه یونگ پس از جدایی از زیگموند فروید، آن را به روشی تعمیم یافته برای بررسی کهن الگوها و ناخودآگاه و همچنین به روان درمانی تخصصی تبدیل کرد.
یونگ پیروان زیادی دارد و برخی از آنها اعضای جوامع ملی در سراسر جهان هستند. آنها به طور حرفه ای در سطح بین المللی از طریق انجمن بین المللی روانشناسان تحلیلی (IAAP) و انجمن بین المللی مطالعات یونگ (IAJS) همکاری می کنند. گزاره های یونگ منجر به پیدایش ادبیات چند رشته ای در زبان های متعدد شده است.
از جمله مفاهیم پرکاربرد خاص روانشناسی تحلیلی، آنیما و آنیموس، کهن الگوها، ناخودآگاه جمعی، عقده ها، برونگرایی و درونگرایی، فردیت، خود، سایه و همزمانی هستند. تست نوع مایرز-بریگز (MBTI) به طور ضعیف بر اساس یکی دیگر از نظریههای یونگ در مورد انواع روانشناختی است. ایدهای که کمتر شناخته شده بود، تصور یونگ از روانشناسی بود که نشاندهنده یک سطح فرضی ماندگار فراتر از آگاهی، متمایز از ناخودآگاه جمعی، و یک مکان بالقوه همزمانی بود.
تقریباً “سه مکتب” روانشناسی تحلیلی پس از یونگ که رایج است، کلاسیک، کهن الگویی و تکاملی است، می توان گفت که با جنبه های در حال توسعه و در عین حال همپوشانی کاوش های مادام العمر یونگ مطابقت دارد، حتی اگر او صراحتاً نمی خواست مدرسه ای را راه اندازی کند. از این رو، همانطور که یونگ از یک عمل بالینی که عمدتاً به طور سنتی مبتنی بر علم بود و غرق در فلسفه عقل گرا، انسان شناسی و قوم نگاری بود، ادامه داد، ذهن کاوشگر او همزمان او را به حوزه های باطنی تری برد. مانند کیمیاگری، طالع بینی، گنوستیک، متافیزیک، اسطوره و ماوراء الطبیعه، بدون اینکه هرگز وفاداری خود را به علم رها کند، همانطور که همکاری طولانی مدت او با ولفگانگ پائولی گواهی می دهد. پیشرفت گسترده او به برخی از مفسران نشان میدهد که با گذشت زمان، رواندرمانی تحلیلی او، که بر اساس شهود و تحقیقات غایتشناختی او انجام میشد، بیشتر به یک «هنر» تبدیل شد.
یافتههای تحلیلی یونگ و کاربرد روانشناسی تحلیلی در مشغلههای امروزی مانند روابط اجتماعی و خانوادگی، رویاها و کابوسها، تعادل کار و زندگی، معماری و شهرسازی، سیاست و اقتصاد، درگیری و جنگ، و تغییرات آب و هوایی در چندین نشریه و فیلم به تصویر کشیده شده است.
به طور خلاصه تر روان درمانی تحلیلی، رویکردی است که از روانکاوی و سایر روانشناسی های ژرف نشأت می گیرد. این به ویژه برای رسیدگی به مشکلات طولانی مدت و ریشه ای مفید است. اختلالات مربوط به این دسته به راحتی درمان نمی شودند و تا حد زیادی به بخش ناخودآگاه فرد برمی گردند. این رویکرد بسیاری از مشکلات غیرقابل حل ما را به عنوان یک سازگاری برای جلوگیری از درگیری های درونی دردناک، تروما، یا پویایی های مشکل ساز در زندگی قبلی ما شروع می کند. با گذشت زمان، این ناسازگاری ها منجر به الگوهای غیر مفیدی از افکار، احساسات یا رفتار می شود که مشکلات را بیشتر تشدید می کند.
بر کسی پوشیده نیست که همه ما یک دنیای درونی داریم که از اوایل کودکی شکل گرفته است. به عبارت دیگر، ما اولین تجربیات خود از جمله چهره های مهم دوران کودکی خود را در درون خود حمل می کنیم. دنیای درونی ما دائماً در حال تعامل با دنیای بیرونی است، بنابراین افراد و موقعیتهایی که در زمان حال با آنها مواجه میشویم احساس میکنیم با چهرهها و تجربیات مهم گذشته ارتباط زیادی دارند. قبل از این ما ناخودآگاه انتظار داریم و سعی می کنیم این روابط خارجی را با دنیای درونی خودمان مطابقت دهیم.
در رواندرمانی تحلیلی، مشکلات و تجربیات کنونی و گذشته مانند سایر درمانها بررسی میشوند. اما در روان درمانی تحلیلی، تحلیل عمیق تر است و بنابراین مهم است که آنها در رابطه با درمانگر احساس امنیت کنند.
چگونه روان درمانی تحلیلی می تواند به شخص کمک کند؟
در روان درمانی تحلیلی با ارائه بینشی در مورد عناصر پنهان و عمیق مشکلات فرد حل می شود. همچنین چیزی را ارائه می دهد که گاهی اوقات “تجربه احساسی اصلاحی” نامیده می شود. ایده این است که رابطه درمانی چیزی بسیار متفاوت از آنچه که فرد در دوران کودکی تجربه کرده و در بزرگسالی انتظارش را ادامه می دهد ارائه می دهد.
رواندرمانی روان پویشی و روان درمانی تحلیلی
روان پویشی و روان درمانی تحلیلی هر دو رویکردهای تحلیلی هستند که در بالا توضیح داده شد. تعریف این تفاوت دشوار است، اما در یک مفهوم بسیار گسترده، در روان پویشی هدف و تمرکز بر حل یک یا دو موضوع خاص در زندگی فرد است. درمان روان پویشی نیز معمولا کوتاه مدت است. اگر در عرض چند هفته یا چند ماه به اهداف درمانی نرسیم، معقول است که درمانگر و درمانجو تصور کنند که به کاوش عمیق تر و طولانی مدت تری نیاز است.
روان درمانی روان پویشی ممکن است با مشکل یا مشکلات خاصی آغاز شود، اما برخلاف مشاوره، هدف آن ایجاد تغییرات عمیق تر در فرد است. روان درمانی تحلیلی می تواند یک یا دو بار در هفته انجام شود و اغلب به عنوان یک رویکرد طولانی مدت انجام شود. روانشناسان تحلیلی بر این باورند که هر انسانی دارای یک انرژی روانی است (آنچه فروید آن را «لبیدو» می نامد)، یک انگیزه حیاتی که انسان را به سمت تحقق و رشد شخصی خود – به قول یونگ به سمت «خودیابی» – سوق می دهد. این دیدگاه تفسیری یونگ ناخودآگاه را مجموعه ای غنی از محتوا می داند که باید کانال بیانی خود را بیابند. از نظر یونگ، ناخودآگاه میتواند از طریق رویکردها یا چهرههای استعاری، مانند سایه – بخش منفی شخصیت – و شخص – ظاهر عمومی فرد قابل دسترسی باشد. بعد دیگری نیز وجود دارد که یونگ آن را Anima/Animus می نامد. آنیما همتای زنانه مردانه یا تصویر زنانه ای است که در درون هر مردی ساکن است، در حالی که آنیموس بخش مردانه درون هر زن است.
روان درمانی تحلیلی
در عمل، هدف روان درمانی تحلیلی تجزیه و تحلیل دفاعی است که فرد در طول زندگی خود ایجاد کرده است و چیزهایی را که در درون خود حذف یا سرکوب شده اند را روشن می کند. روش عینی تقریباً مشابه روش روانکاوی است و شامل تحلیل رویاها، تجزیه و تحلیل دیالوگ ها، راه های ارتباطی، حقایق زندگی واقعی، خیالات، نوع رابطه بین بیمار و تحلیلگر، تداعی های آزاد است. مدت درمان معمولاً 1-2 جلسه در هفته تا 2-3 سال است.