سبک های دلبستگی (در کودکی و بزرگسالی)
سبک های دلبستگی به الگوهای پیوندی اطلاق می شود که افراد در دوران کودکی یاد می گیرند و در روابط بزرگسالی خود استفاده می کنند. معمولا تصور می شود که آنها همان نوع مراقبت هایی را دریافت می کنند که در سال های اولیه زندگی دریافت می کنند. در این مقاله به سبک های دلبستگی (در کودکی و بزرگسالی) می پردازیم.
4 سبک دلبستگی چیست؟
- دلبستگی ایمن: افراد دلبسته ایمن با صمیمیت راحت هستند و می توانند وابستگی و استقلال را در روابط متعادل کنند.
- دلبستگی آشفته (مضطرب در کودکان): افرادی که این سبک دلبستگی را دارند، میل به صمیمیت دارند و می توانند بیش از حد وابسته و مطالبه گر در روابط باشند.
- دلبستگی طردکننده (اجتنابی در کودکان): این سبک با احساس قوی خودکفایی مشخص میشود که اغلب تا حدی است که جدا به نظر میرسد. افراد دارای دلبستگی نادیده انگاشته برای استقلال خود ارزش زیادی قائل هستند و ممکن است به نظر می رسد که علاقه ای به روابط نزدیک ندارند.
- دلبستگی ترسناک (بی نظم در کودکان): افراد با سبک دلبستگی ترسناک تمایل به روابط نزدیک و آسیب پذیری از ترس دارند. آنها ممکن است به دلیل تضاد درونی بین تمایل به صمیمیت و ترس از آن، در روابط غیرقابل پیش بینی رفتار کنند.
سبک های دلبستگی، راحتی و اطمینان افراد در روابط نزدیک، ترس از طرد شدن و اشتیاق به صمیمیت، و ترجیح خودکفایی یا فاصله بین فردی را توصیف می کند. سبک های دلبستگی شامل شناخت هایی است که هم به خود (“آیا من شایسته عشق هستم”) و هم به دیگران (“آیا می توانم در مواقع استرس به دیگران وابسته باشم”) مربوط می شود.
سبکهای دلبستگی بزرگسالان مشتق شده از تاریخچههای روابط گذشته به عنوان مدلهای کاری درونی مفهومسازی میشوند. در اینجا، افراد می توانند یک باور مثبت یا منفی نسبت به خود و یک باور مثبت یا منفی از دیگران داشته باشند، بنابراین منجر به یکی از چهار سبک دلبستگی بزرگسالان می شود. الگوی دیگران را نیز می توان به عنوان بعد اجتنابی دلبستگی در نظر گرفت که با سطح ناراحتی فرد نسبت به صمیمیت و وابستگی روانی مطابقت دارد.
از طرف دیگر، مدل خود را میتوان به عنوان بعد اضطراب دلبستگی، مربوط به باورهای مربوط به ارزش خود و اینکه آیا کسی توسط دیگران پذیرفته یا طرد میشود، مفهومسازی کرد (کالینز و آلارد، 2001).
بارتولومیو و هوروویتز چهار سبک دلبستگی بزرگسالان را در رابطه با مدلهای کاری خود و دیگران پیشنهاد کردند که شامل ایمن، انکارکننده، آشفته(مضطرب) و ترس بود.
ویژگی های پیوست ایمن
بزرگسالانی که به طور ایمن دلبستگی دارند، تمایل دارند تصاویر مثبتی از خود و تصاویر مثبت از دیگران داشته باشند، به این معنی که هم احساس لیاقت دارند و هم انتظار دارند که دیگران عموماً آن را بپذیرند و پاسخگو باشند.
در کودکان
دلبستگی ایمن به این دلیل رخ می دهد که مادر نیازهای عاطفی نوزاد را برآورده می کند. کودکانی که دلبستگی ایمن دارند از مادر خود به عنوان پایگاهی امن برای کشف محیط خود استفاده می کنند. وقتی مادرشان از اتاق بیرون میرود (اضطراب جدایی) نسبتاً مضطرب میشوند و هنگام بازگشت به دنبال تماس با مادرشان هستند. آنها همچنین اضطراب متوسط غریبه را نشان می دهند. وقتی غریبه ای به آنها نزدیک می شود، کمی ناراحتی نشان می دهند.
در بزرگسالان
بزرگسالانی که سبک دلبستگی ایمن را نشان می دهند، برای روابط ارزش قائل هستند و تأثیر روابط را بر شخصیت خود تأیید می کنند. آنها برای یادآوری و بحث در مورد دلبستگی هایی که نشان دهنده تأمل زیادی در رابطه با روابط قبلی است، آمادگی دارند. بزرگسالان ایمن نسبت به ابراز احساسات و افکار با دیگران گشاده رویی نشان می دهند و راحت به دیگران کمک می کنند و در عین حال با دیگران بسته به آنها راحت هستند (کسیدی، 1994).
قابل ذکر است، بسیاری از بزرگسالان ایمن ممکن است در واقع رویدادهای مرتبط با دلبستگی منفی را تجربه کنند، اما می توانند به طور عینی افراد و رویدادها را ارزیابی کنند و به طور کلی ارزش مثبتی برای روابط قائل شوند.
عاشقان امن مهمترین روابط عاشقانه خود را شاد و قابل اعتماد توصیف کردند. آنها می توانند از شرکای خود با وجود خطاهای شرکا حمایت کنند. روابط آنها نیز بیشتر طول می کشد. عاشقان مطمئن بر این باورند که اگرچه احساسات عاشقانه ممکن است کاهش یابد، عشق رمانتیک هرگز محو نخواهد شد.
از طریق تجزیه و تحلیل آماری، مشخص شد که عاشقان ایمن در دوران کودکی روابط گرم تری با والدین خود داشتند.
ویژگی های دلبستگی آشفته
افرادی که دلبستگی آشفته دارند (که در اشاره به کودکان مضطرب نامیده می شود) تصوری منفی از خود و تصویری مثبت از دیگران دارند، به این معنی که احساس بی لیاقتی دارند اما عموماً دیگران را مثبت ارزیابی می کنند.
به این ترتیب، آنها با تلاش برای به دست آوردن تایید و اعتبار از روابط خود با دیگران مهم، برای پذیرش خود تلاش می کنند. آنها همچنین به سطوح بالاتری از تماس و صمیمیت در روابط با دیگران نیاز دارند.
درکودکان
کودکان مبتلا به این نوع دلبستگی در موقعیت جدید به مادر خود می چسبند و تمایلی به کاوش ندارند، این نشان می دهد که آنها به او اعتماد ندارند. زمانی که از مادرشان جدا می شوند به شدت مضطرب می شوند. وقتی مادر برمی گردد از دیدن او خرسند می شوند و برای آرامش به نزد او می روند، اما نمی توانند دلداری بدهند و ممکن است نشانه هایی از عصبانیت نسبت به او نشان دهند.
این نوع دلبستگی به این دلیل است که مادر گاهی نیازهای نوزاد را برآورده می کند و گاهی نیازهای عاطفی او را نادیده می گیرد، یعنی رفتار مادر ناسازگار است.
در بزرگسالان
چنین افرادی تمایل به صمیمیت دارند، اما نگران این هستند که آیا شرکای عاشقانه دیگر نیازهای عاطفی آنها را برآورده خواهند کرد یا خیر. خودمختاری و استقلال می تواند آنها را مضطرب کند.
علاوه بر این، آنها درگیر وابستگی به والدین خود هستند و همچنان فعالانه برای راضی کردن آنها تلاش می کنند. بهعلاوه، اگر تشخیص و ارزش دیگران را بهعنوان غیرصادقانه بودن یا ناتوانی در رسیدن به سطح مناسبی از پاسخگویی تفسیر کنند، میتوانند مضطرب شوند.
سیستم دلبستگی آنها در زمان استرس مستعد بیش فعالی است، احساسات می تواند تقویت شود و وابستگی بیش از حد به دیگران افزایش می یابد (Mikulincer & Shaver, 2003).
- عاشقان آشفته مهمترین روابط عاشقانه خود را با وسواس، میل به متقابل و اتحاد، اوج و فرودهای عاطفی، و جذبه و حسادت شدید جنسی مشخص می کنند.
- عاشقان آشفته اغلب بر این باورند که عاشق شدن برایشان آسان است، با این حال آنها همچنین ادعا می کنند که یافتن عشق ناپدید ناپذیر دشوار است.
- در مقایسه با عاشقان ایمن، عاشقان آشفته از روابط سردتر با والدین خود در دوران کودکی گزارش می دهند.
- دلبستگی مضطرب به عنوان دوسوگرای مقاوم ناایمن یا مضطرب نیز شناخته می شود.
ویژگی های دلبستگی رد کننده
سبک دلبستگی نادیده انگاشته توسط بزرگسالانی با تصویری مثبت از خود و تصویری منفی از دیگران نشان داده می شود. مدل کار درونی آنها مبتنی بر یک دلبستگی اجتنابی است که در دوران نوزادی ایجاد شده است.
در کودکان
کودکان دارای دلبستگی اجتنابی از مادر به عنوان پایگاه امن استفاده نمی کنند. آنها از جدایی از مراقب خود ناراحت نمی شوند و از بازگشت مادر خوشحال نمی شوند. آنها اضطراب کمی غریبه نشان می دهند.
این نوع دلبستگی به این دلیل رخ می دهد که مادر نیازهای عاطفی نوزاد را نادیده می گیرد.
در بزرگسالان
آنها ترجیح می دهند برای حفظ احساس استقلال و آسیب ناپذیری از روابط نزدیک و صمیمیت با دیگران اجتناب کنند. این بدان معناست که آنها با صمیمیت دست و پنجه نرم می کنند و برای خودمختاری و اتکا به خود ارزش قائل هستند (کسیدی، 1994).
بزرگسالان طردکننده اجتنابی تجربه پریشانی مرتبط با روابط را انکار می کنند و اهمیت دلبستگی را به طور کلی کم اهمیت می دانند و دیگران را غیرقابل اعتماد می دانند.
به گفته دکتر جولی اسمیت، روانشناس بالینی، اینها نشانه های سبک دلبستگی اجتنابی در روابط بزرگسالان است:
- وقتی شریک زندگی شما به دنبال صمیمیت با شما است، موانع بالا می روند. هر چه بیشتر سعی کنند نزدیک شوند، بیشتر عقب می نشینی.
- شما از شروع روابط جدید خودداری می کنید زیرا اعتماد به افراد بسیار سخت است.
- گاهی اوقات برای به دست آوردن احساس آزادی به روابط پایان می دهید.
- از نظر عاطفی شریک زندگی خود را دور از دست می دهید زیرا احساس امنیت بیشتری می کند، اما آنها اغلب شما را به دوری متهم می کنند.
مشخصه عاشقان طردکننده ترس از صمیمیت، پستی و بلندی های عاطفی و حسادت است. آنها اغلب از احساسات خود نسبت به شریک عاشقانه خود مطمئن نیستند و معتقدند که عشق رمانتیک به ندرت می تواند ادامه یابد و عاشق شدن برای آنها سخت است (هازان و شاور، 1987).
جستجوی نزدیکی به عنوان بعید ارزیابی می شود که پریشانی را کاهش دهد که منجر به غیرفعال کردن عمدی سیستم دلبستگی، مهار تلاش برای حمایت، و تعهد به مدیریت پریشانی به تنهایی، به ویژه ناراحتی ناشی از عدم دسترسی و پاسخگویی شکل دلبستگی می شود (Mikulincer & ریش تراش، 2003).
افراد طردکننده یاد گرفتهاند که احساسات خود را در سطح رفتاری سرکوب کنند، اگرچه هنوز برانگیختگی عاطفی را در درون خود تجربه میکنند (Mikulincer & Shaver, 2005). این امر پیامدهای منفی از نظر قطع احساسات قوی خود، چه خود یا دیگران دارد، و در نتیجه بر تجربیات آنها از روابط عاشقانه تأثیر می گذارد.
ویژگی های دلبستگی ترسناک (اجتنابی)
بزرگسالان با سبک دلبستگی ترسناک-اجتنابی (همچنین به عنوان نامرتب شناخته می شود) مدلی منفی از خود و همچنین مدلی منفی از دیگران دارند و از صمیمیت و خودمختاری هراس دارند.
در کودکان
آنها رفتارهای دلبستگی معمولی برای کودکان اجتنابی از خود نشان می دهند، از نظر اجتماعی منزوی می شوند و به دیگران بی اعتماد می شوند. رفتار یک کودک ترسو-اجتنابی بسیار نامنظم است، به همین دلیل به آن دلبستگی نامنظم نیز می گویند.
اگر قرار بود کودک و مراقب برای مدتی از یکدیگر جدا شوند، در ملاقات مجدد، کودک متضاد عمل می کند. آنها ممکن است ابتدا به سمت مراقب خود فرار کنند، اما به نظر می رسد که نظر خود را تغییر داده و یا فرار می کنند یا عمل می کنند.
از دید کودکی که وابستگی اجتنابی ترسناک دارد، مراقبان او غیرقابل اعتماد هستند. کودکانی که دارای دلبستگی اجتنابی ترسناک هستند، اگر حمایتی برای غلبه بر آن دریافت نکنند، در معرض خطر حمل این رفتارها به بزرگسالی هستند. اگر برای سبک دلبستگی خود کمک نگیرند، ممکن است در هر رابطه ای احساس امنیت کنند.
در بزرگسالان
“آنها مانند اخراج اجتنابی، اغلب با فاصله گرفتن از شرکای رابطه کنار می آیند، اما بر خلاف اخراج افراد، آنها همچنان در مورد عشق، قابلیت اطمینان و قابل اعتماد بودن شریک زندگی خود اضطراب و نیاز دارند” (Schachner, Shaver & Mikulincer, 2003, p. 248). .
یک فرد اجتنابی ترسو روابط گاه به گاه را ترجیح می دهد و ممکن است برای مدت طولانی در مرحله دوستیابی رابطه بماند زیرا این برای آنها راحت تر است. این همیشه به این دلیل نیست که آنها می خواهند، بلکه به این دلیل است که از نزدیک شدن به کسی می ترسند.
یک مطالعه نشان داد که کسانی که سبک دلبستگی اجتنابی-ترسناک دارند، احتمالاً شرکای جنسی بیشتری دارند و انطباق جنسی بالاتری نسبت به سایر سبکهای دلبستگی دارند (فاوز و تیسوت، 2019).
آنها ممکن است ترجیح دهند که شرکای جنسی بیشتری داشته باشند به عنوان راهی برای نزدیک شدن فیزیکی به کسی بدون اینکه از نظر عاطفی نیز در برابر آنها آسیب پذیر باشند – بنابراین نیاز آنها به صمیمیت برآورده می شود. آنها همچنین می توانند به دلیل داشتن مرزهای ضعیف تر از نظر جنسی سازگارتر باشند و در دوران کودکی یاد بگیرند که مرزهای آنها مهم نیست. مهم است که به یاد داشته باشید که این مورد برای همه اجتنابکنندگان ترسناک صدق نمیکند.
شریکی با این سبک دلبستگی ممکن است ترجیح دهد که شریک زندگی خود را از هم دور نگه دارد تا اوضاع از نظر احساسی خیلی شدید نشود.
آنها ممکن است تمایلی به به اشتراک گذاشتن بیش از حد از خود نداشته باشند تا از آسیب احتمالی محافظت کنند. اگر رابطه خیلی عمیق شود یا از آنها خواسته شود داستان های شخصی خود را به اشتراک بگذارند، فرد ترسناک ممکن است به سرعت تعطیل شود.
برای کسانی که سبک دلبستگی ترسناکی دارند معمول است که در خانوادهای بزرگ شدهاند که بسیار آشفته و سمی است. به این ترتیب، فرد ترسو-اجتنابی ممکن است انتظار داشته باشد که روابط عاشقانه آنها در بزرگسالی نیز باید آشفته باشد.
اگر آنها در رابطه با فردی امن و آرام هستند، ممکن است به دلیل این موضوع مشکوک باشند. آنها ممکن است فکر کنند که چیزی اشتباه است و ممکن است شریک زندگی خود را به چالش بکشند یا مشکلی ایجاد کنند تا رابطه را ناآرام تر کنند اما برای آنها آشنا باشد.
آنها همیشه انتظار دارند اتفاق بدی در رابطه شان بیفتد و احتمالاً دلیلی برای آسیب رساندن به رابطه پیدا می کنند تا آسیب نبینند. آنها ممکن است شریک خود را به خاطر کارهایی که انجام نداده اند سرزنش یا متهم کنند، تهدید به ترک رابطه کنند یا شریک خود را آزمایش کنند تا ببینند آیا این باعث حسادت آنها می شود یا خیر. همه این استراتژی ها ممکن است باعث شود که شریک آنها به فکر پایان دادن به رابطه باشد.
فرضیه تداوم
در انسان، سیستم دلبستگی رفتاری در دوران نوزادی یا حتی کودکی به نتیجه نمی رسد. در عوض، در طول عمر فعال است و افراد از بازنمایی های فیزیکی و ذهنی افراد مهم آسایش می یابند (بولبی، 1969).
با توجه به فرضیه تداوم، تجارب با چهره های دلبستگی دوران کودکی در طول زمان حفظ می شود و برای هدایت ادراک از جهان اجتماعی و تعاملات آینده با دیگران استفاده می شود.
روابط عاشقانه
نظریه دلبستگی که توسط بولبی برای توضیح پیوند عاطفی بین نوزادان و مراقبین ایجاد شده است، پیامدهایی برای درک روابط عاشقانه دارد.
به نظر می رسد بین سبک های دلبستگی اولیه و کیفیت روابط عاشقانه بعدی بزرگسالان تداومی وجود دارد. این ایده بر اساس مدل کار درونی است، جایی که دلبستگی اولیه نوزاد یک مدل (الگو) برای روابط آینده تشکیل می دهد.
مدل کار درونی بر انتظارات فرد از روابط بعدی تأثیر می گذارد، بنابراین بر نگرش او نسبت به آنها تأثیر می گذارد. به عبارت دیگر بین تجارب دلبستگی اولیه و روابط بعدی تداوم وجود خواهد داشت.
روابط بزرگسالان احتمالاً منعکس کننده سبک دلبستگی اولیه است زیرا تجربه ای که یک فرد با مراقب خود در دوران کودکی دارد منجر به انتظار تجربه های مشابه در روابط بعدی می شود.
این در آزمایش مسابقه عشق Hazan و Shaver نشان داده شده است. آنها مطالعه ای را برای جمع آوری اطلاعات در مورد سبک های دلبستگی اولیه شرکت کنندگان و نگرش به روابط عاشقانه انجام دادند. آنها دریافتند که آنهایی که در دوران نوزادی به طور ایمن وابسته شده اند، تمایل به داشتن روابط شاد و پایدار دارند.
از سوی دیگر، افراد وابسته ناایمن، روابط بزرگسالان را دشوارتر می یافتند، تمایل به طلاق داشتند و معتقد بودند عشق نادر است. این از این ایده حمایت می کند که تجربیات دوران کودکی تأثیر قابل توجهی بر نگرش افراد نسبت به روابط بعدی دارد.
فرضیه تداوم به تقلیل گرایانه بودن متهم می شود، زیرا فرض می کند افرادی که در دوران نوزادی به طور ناایمن وابسته هستند، روابط بزرگسالی با کیفیت پایینی خواهند داشت. همیشه اینطور نیست. محققان دریافتند بسیاری از افراد با وجود وابستگی های ناایمن، روابط شادی دارند. بنابراین، این نظریه ممکن است یک ساده سازی بیش از حد باشد.
به طور دقیق تر، این مطالعه نشان داد که یک بزرگسال ایمن به احتمال زیاد با یک بزرگسال امن دیگر جفت می شود، در حالی که کمترین احتمال را داشت که یک بزرگسال اجتنابی با یک بزرگسال امن جفت شود. هنگامی که یک بزرگسال مطمئن با یک شریک امن جفت نمی شود، به احتمال زیاد در عوض شریکی مضطرب دارد.
علاوه بر این، هر زمان که یک فرد بزرگسال اجتنابی یا مضطرب با یک شریک امن جفت نمی شد، احتمال بیشتری داشت که به یک شریک اجتنابی ختم شود. بعید بود که یک بزرگسال مضطرب با یک بزرگسال مضطرب دیگر جفت شود.
اینها به نوبه خود با رضایت کلی از رابطه مرتبط هستند. برنان و شیور (1995) دریافتند که تمایل به یک نوع دلبستگی ایمن با رضایت از رابطه رابطه مثبت دارد، در حالی که اجتنابی یا مضطرب بودن با رضایت از رابطه رابطه منفی دارد.
در رابطه با رفتارهای مرتبط با دلبستگی در روابط، تمایل به نزدیکی و اعتماد به دیگران با رضایت از رابطه رابطه مثبت داشت. متکی به خود، دوسوگرا بودن، حسادت، دلبستگی، ناامید بودن به راحتی نسبت به شریک زندگی، یا ناامن بودن به طور کلی با رضایت از رابطه رابطه منفی دارد.
همچنین مشخص شد که سبک دلبستگی و رفتارهای مرتبط با شرکا بر رضایت از رابطه تأثیر میگذارد. جای تعجب نیست که داشتن یک شریک مطمئن رضایت فرد از رابطه را افزایش می دهد.
با این حال، یک شریک اجتنابی تنها نوع شریکی بود که به نظر می رسید نقش منفی در رضایت از رابطه داشته باشد، در حالی که یک شریک مضطرب تأثیر قابل توجهی در این جنبه نداشت. تمایل شریک به جستوجوی نزدیکی و اعتماد به دیگران رضایت او را افزایش میدهد، در حالی که دوگانگی و ناامیدی شریک نسبت به خود رضایت او را کاهش میدهد.
سبک فرزندپروری
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد سبک های دلبستگی ممکن است بین نسل ها منتقل شود. تحقیقات نشاندهنده تداوم بین نسلی بین انواع دلبستگی بزرگسالان و فرزندانشان است، از جمله کودکانی که سبکهای فرزندپروری والدین خود را اتخاذ میکنند. افراد تمایل دارند سبک فرزندپروری خود را بر اساس مدل کار درونی قرار دهند، بنابراین نوع دلبستگی معمولاً از طریق نسلهای خانواده منتقل میشود.
مین، کاپلان و کسیدی (1985) یک ارتباط قوی بین امنیت مدل کاری دلبستگی بزرگسالان و نوزادانشان، با همبستگی شدیدی بین مادر و نوزاد (در مقابل پدران و نوزادان) یافتند.
علاوه بر این، همان مطالعه همچنین نشان داد که بزرگسالان طردکننده اغلب والدین نوزادان اجتنابی بودند. در مقابل، بزرگسالان آشفته اغلب والدین نوزادان مقاوم/دوسوگرا بودند، که نشان میدهد نحوه مفهومسازی روابط دلبستگی بزرگسالان تأثیر مستقیمی بر نحوه دلبستگی نوزادانشان به آنها دارد.
یک توضیح جایگزین برای تداوم در روابط، فرضیه خلق و خوی است که استدلال می کند که خلق و خوی نوزاد بر نحوه واکنش والدین تأثیر می گذارد و بنابراین ممکن است یک عامل تعیین کننده در نوع دلبستگی نوزاد باشد. خلق و خوی نوزاد ممکن است مسائل آنها (خوب یا بد) را با روابط در زندگی بعدی توضیح دهد.
سلامت روان
مطالعه جدیدی که در مجله بریتانیایی روانشناسی بالینی منتشر شده است، چگونگی تأثیر سبکهای دلبستگی ما بر سلامت روانی و رفتارهای ما در زمانهای سختی مانند همهگیری COVID-19 را نشان میدهد.
محققان با استفاده از تکنیک های آماری پیشرفته دریافتند که افراد دارای سبک های دلبستگی ناایمن (به ویژه دلبستگی های آشفته و ترسناک-اجتنابی) نسبت به همسالان خود که به طور ایمن دلبستگی دارند، بیشتر از افسردگی، اضطراب و تنهایی رنج می برند.
محققان بیش از 1300 بزرگسال بریتانیایی را در دو مقطع زمانی بین آوریل و آگوست 2020 مورد بررسی قرار دادند تا ارتباط بین سبک های دلبستگی، رعایت دستورالعمل های فاصله گذاری اجتماعی و سلامت روان را درک کنند. آنها از روشهای مدلسازی علّی پیشرفته برای تخمین اثرات علّی احتمالی استفاده کردند.
نتایج نشان داد که شرکتکنندگان مضطرب و ترسگریز حدود 5 تا 6 درصد افسردگی و اضطراب بیشتری داشتند و 17 تا 18 درصد تنهاتر از افراد ایمن بودند. با گذشت زمان، آنها این علائم سلامت روانی را حفظ کردند در حالی که سطح شرکت کنندگان ایمن کاهش یافت. تنهایی بیشتر سلامت روانی ضعیف تر گروه های ناامن را توضیح می دهد.
شرکت کنندگان اجتنابی نسبت به افراد ایمن کمتر از قوانین فاصله گذاری اجتماعی پیروی می کردند، اگرچه اندازه اثر کوچک بود. سبک دلبستگی تغییرات سلامت روان را از نقاط زمانی 1 تا 2 پیش بینی نکرد.
سبک دلبستگی ما یک عامل خطر برای بدتر شدن بحرانهای سلامت روان در طول تجربیات دشوار جمعی مانند قرنطینه است. افراد ناایمن بیشتر مستعد تنهایی هستند که باعث اضطراب و افسردگی آنها می شود. این مطالعه نیاز به مداخلات هدفمند برای کاهش تنهایی و ارتقای امنیت را برجسته می کند.
یک محدودیت، استفاده از معیارهای دلبستگی طبقهبندی شده است، اما آمارهای پیشرفته شواهد قانعکنندهای را ارائه میدهند که دلبستگی به طور علّی بر سلامت روان و رفتارهای ما در طول COVID-19 تأثیر میگذارد.
مدل های کاری داخلی
- پاسخهای اجتماعی و عاطفی مراقب اولیه (معمولاً والدین) اطلاعاتی را در مورد جهان و سایر افراد و نحوه تلقی آنها از خود به عنوان فردی در اختیار نوزاد قرار میدهد.
- به عنوان مثال، میزانی که یک فرد خود را شایسته محبت و مراقبت و اطلاعات در مورد در دسترس بودن و قابل اعتماد بودن دیگران می داند.
- جان باولبی (1969) از این دانش به عنوان یک مدل کاری درونی یاد کرد که به عنوان یک بازنمایی ذهنی و عاطفی از اولین رابطه دلبستگی نوزاد شروع می شود و اساس سبک دلبستگی فرد را تشکیل می دهد.
- فرضیه تداوم دلبستگی بیان می کند که سبک دلبستگی شکل گرفته در دوران نوزادی بین کودک و مراقب در طول زمان نسبتاً ثابت می ماند و همچنان بر رفتارهای دلبستگی در روابط نزدیک آینده تأثیر می گذارد.
- روابط عاشقانه احتمالاً منعکس کننده سبک دلبستگی اولیه است زیرا تجربه ای که یک فرد با مراقب خود در دوران کودکی دارد منجر به انتظار تجربه های مشابه در روابط بعدی مانند والدین، دوستان و شرکای عاشقانه می شود (بارتلومیو و هوروویتز، 1991).
- با این حال، شواهدی وجود دارد که سبک های دلبستگی سیال هستند و نوسانات را در طول عمر نشان می دهند (واترز، واینفیلد، و همیلتون، 2000).
- محققان دیگر پیشنهاد کرده اند که به جای یک مدل کاری داخلی واحد، که در بین روابط تعمیم داده می شود، هر نوع رابطه شامل یک مدل کاری متفاوت است. این بدان معناست که یک فرد می تواند به طور ایمن به والدین خود وابسته باشد اما در روابط عاشقانه به طور ناایمن وابسته باشد.
- محققان پیشنهاد کردهاند که مدلهای کاری در یک ساختار سلسله مراتبی پیچیده به هم مرتبط هستند (کالینز و رید، 1994).
- به عنوان مثال، مدل بالاترین سطح شامل باورها و انتظارات در تمام انواع روابط است، و مدل های سطح پایین قوانین کلی را در مورد روابط خاص، مانند روابط عاشقانه یا والدینی، که بر اساس مدل های خاص مربوط به رویدادهای درون یک رابطه با یک فرد است، دارند.
نحوه سنجش سبک دلبستگی
کودکان: وضعیت عجیب اینسورث
آینزورث «فرضیه حساسیت» را ارائه کرد که بیان میکند هر چه مادر در ماههای اولیه نوزاد نسبت به نوزاد پاسخگوتر باشد، دلبستگی آنها ایمنتر خواهد بود. برای آزمایش این موضوع، او “وضعیت عجیب” را طراحی کرد تا امنیت دلبستگی را در کودکان در چارچوب روابط مراقبت کننده مشاهده کند.
کودک و مادر مجموعه ای از سناریوها را در یک اتاق ناآشنا تجربه می کنند. این روش شامل یک سری هشت قسمتی است که هر قسمت تقریباً 3 دقیقه طول می کشد، که در آن مادر، کودک و غریبه معرفی می شوند، از هم جدا می شوند و دوباره به هم می پیوندند.
مری آینزورث نوزادان را به یکی از سه سبک دلبستگی طبقه بندی کرد. اجتنابی ناایمن (“A”)، ایمن (“B”)، یا دوسوگرای ناایمن (“C”). چهارمین سبک دلبستگی، نامرتب، بعداً شناسایی شد (مین و سولومون، 1990).
هر نوع سبک دلبستگی شامل مجموعه ای از راهبردهای رفتاری دلبستگی است که برای دستیابی به نزدیکی با مراقب و احساس امنیت استفاده می شود. از منظر تکاملی، طبقه بندی دلبستگی نوزاد (A، B، یا C) یک پاسخ انطباقی به ویژگی های محیط مراقبت است.
فرضیه حساسیت مادرانه آینزورث استدلال می کند که سبک دلبستگی کودک به رفتار مادرش نسبت به آنها بستگی دارد.
مادران «حساس» به نیازهای کودک پاسخ می دهند و به خلق و خوی و احساسات او به درستی پاسخ می دهند. مادران حساس به احتمال زیاد دارای فرزندانی هستند که به طور ایمن وابسته هستند.
در مقابل، مادرانی که حساسیت کمتری نسبت به فرزند خود دارند، به عنوان مثال، کسانی که به نیازهای کودک پاسخ نادرست میدهند یا بیصبر هستند یا کودک را نادیده میگیرند، احتمالاً دارای فرزندان دلبستگی ناایمن هستند.
مصاحبه دلبستگی بزرگسالان
مری مین و همکارانش مصاحبه دلبستگی بزرگسالان را توسعه دادند که در آن توصیفی از رویدادهای مرتبط با دلبستگی اولیه و درک بزرگسالان از اینکه چگونه این روابط و رویدادها بر شخصیت بزرگسالان تأثیر گذاشته است را می خواست (جورج، کاپلان، و مین، 1984).
قابل توجه است که مصاحبه دلبستگی بزرگسالان “امنیت خود را در رابطه با دلبستگی در کلیت آن به جای در رابطه با هر رابطه خاص حال یا گذشته” ارزیابی کرد (مین، کاپلان و کسیدی، 1985).
به عنوان مثال، وضعیت کلی ذهن در مورد دلبستگی به جای اینکه چگونه فرد به فرد خاص دیگری وابسته است.
مین، کاپلان و کسیدی (1985) پاسخ بزرگسالان به مصاحبه دلبستگی بزرگسالان را تجزیه و تحلیل کردند و سه الگوی اصلی را در نحوه بازگویی و تفسیر بزرگسالان به طور کلی تجربیات و روابط دلبستگی دوران کودکی مشاهده کردند:
- ایمن (خودکار)
- دلبستگی طردکننده – اجتنابی
- دلبستگی آشفته (مضطرب).
آیا سبک دلبستگی شما تغییر می کند؟
در دنیای مطالعات دلبستگی، یک سوال بزرگ این است که آیا ایدههای ما در مورد روابط به نوعی شبیه به یک چیز است که در همه روابط یکسان عمل میکند، یا اینکه آنها مختص روابط خاصی هستند. برخی از کارشناسان، مانند کوباک (1994)، این موضوع را بررسی کرده اند.
بنابراین، یک راه برای نگاه کردن به آن به عنوان یک “تفاوت فردی” است. این بدان معناست که سبک های دلبستگی ما، راهنمای درونی ما برای نحوه ارتباط ما با مردم، در طول زمان تقریباً یکسان می مانند.
این سبکها بر اساس تجربیات ما با افرادی است که به آنها نزدیک هستیم، مانند والدین، دوستان و شرکای عاشقانه. بارتولومیو و هوروویتز (1991) فکر می کنند که نحوه عملکرد ما در روابط، صرف نظر از اینکه با چه کسی هستیم، سازگار است.
از طرف دیگر، برخی از افراد بر این باورند که سبک های دلبستگی ما بسته به نوع رابطه می تواند تغییر کند. بنابراین، به جای یک مدل درونی فراگیر برای روابط، ممکن است مدلهای مختلفی برای انواع مختلف ارتباطات داشته باشیم. این بدان معنی است که شما ممکن است با والدین خود احساس امنیت کنید، اما در روابط عاشقانه خود ناامن باشید.
یک مطالعه با بزرگسالان جوان نشان داد که افراد سبک های دلبستگی متفاوتی برای انواع مختلف روابط مانند والدین، دوستان و شرکای عاشقانه دارند (کارون و همکاران، 2012).
محققان پیشنهاد کردهاند که این مدلهای داخلی مانند مجموعهای از عروسکهای روسی هستند، با یک عروسک بزرگ که همه انواع روابط را پوشش میدهد و مدلهای کوچکتر برای انواع خاص، مانند عاشقانه یا خانوادگی. این مدلهای کوچکتر بر اساس مدلهای کوچکتر ساخته شدهاند، مانند باورهایی درباره چیزهایی که در یک رابطه اتفاق میافتد.
شواهدی وجود دارد که از این ایده حمایت میکند که ما چندین مدل کار درونی داریم، زیرا افراد میتوانند افکار و احساسات متفاوتی درباره خود و دیگران داشته باشند. و، در حالی که این مدلهای رابطه خاص با مدلهای کلی تعمیمیافته درونی ما مرتبط هستند، این ارتباط بسیار قوی نیست.
این بدان معنی است که باورهای ما در مورد خود و شرکایمان در یک نوع رابطه تا حدودی از دیدگاه های گسترده تر ما جدا است (کوزارلی، هوکسترا و بیلسما، 2000).
بنابراین، به طور خلاصه، ایده های کلی ما در مورد روابط طیف گسترده ای را در بر می گیرد، در حالی که افکار خاص ما در مورد برخی از روابط تنها بخشی از تصویر بزرگتر است.
بالدوین و فهر (1995) کشف کردند که 30 درصد از بزرگسالان سبک دلبستگی خود را نسبتاً سریع تغییر می دهند، گاهی اوقات در عرض یک هفته یا چند ماه. افرادی که در ابتدا به عنوان مضطرب-دوسوگرا شناخته شدند، بیشترین احتمال تغییر را داشتند.
در یک مطالعه طولی 20 ساله، واترز و همکاران. (2000) مصاحبه دلبستگی بزرگسالان را با بزرگسالان جوانی که 20 سال پیش در آزمایش وضعیت عجیب شرکت کرده بودند، انجام داد. آنها دریافتند که 72 درصد از شرکتکنندگان همان طبقهبندی دلبستگی ایمن و ناایمن را در دوران نوزادی دریافت کردند.
بقیه شرکتها از الگوهای دلبستگی تغییر کردند، با اکثریت – البته نه همه – آنها رویدادهای منفی زندگی را تجربه کردند. چنین یافتههایی نشان میدهند که ارزیابیهای سبک دلبستگی باید با احتیاط بیشتر تفسیر شوند. علاوه بر این، همیشه امکان تغییر وجود دارد – و لزومی ندارد که با رویدادهای منفی مرتبط باشد.
مقالات
Ainsworth, M. D. S., Blehar, M. C., Waters, E., & Wall, S. (1978). Patterns of attachment: A psychological study of the strange situation. Lawrence Erlbaum.
Baldwin, M.W., & Fehr, B. (1995). On the instability of attachment style ratings. Personal Relationships, 2, 247-261.
Bartholomew, K., & Horowitz, L.M. (1991). Attachment Styles Among Young Adults: A Test of a Four-Category Model. Journal of Personality and Social Psychology, 61 (2), 226–244.
Bowlby, J. (1969). Attachment and Loss: Volume I. Attachment. London: Hogarth Press.
Brennan, K. A., Clark, C. L., & Shaver, P. R. (1998). Self-report measurement of adult attachment: An integrative overview. In J. A. Simpson & W. S. Rholes (Eds.), Attachment theory and close relationships (p. 46–76). The Guilford Press.
Brennan, K. A., & Shaver, P. R. (1995). Dimensions of adult attachment, affect regulation, and romantic relationship functioning. Personality and Social Psychology Bulletin, 21 (3), 267–283.
Cassidy, J., & Shaver, P. R. (Eds.). (1999). Handbook of attachment: Theory, research, and clinical applications. Rough Guides.
Caron, A., Lafontaine, M., Bureau, J., Levesque, C., and Johnson, S.M. (2012). Comparisons of Close Relationships: An Evaluation of Relationship Quality and Patterns of Attachment to Parents, Friends, and Romantic Partners in Young Adults. Canadian Journal of Behavioural Science, 44 (4), 245-256.
Collins, N. L., & Read, S. J. (1994). Cognitive representations of adult attachment: The structure and function of working models. In K. Bartholomew & D. Perlman (Eds.) Advances in personal relationships, Vol. 5: Attachment processes in adulthood (pp. 53-90). London: Jessica Kingsley.
George, C., Kaplan, N., & Main, M. (1984). The Adult Attachment Interview. Unpublished manuscript, University of California at Berkeley.
Harlow, H. (1958). The nature of love. American Psychologist, 13, 573-685.
Hazan, C., & Shaver, P. (1987). Romantic love conceptualized as an attachment process. Journal of Personality and Social Psychology, 52 (3), 511–524.
Main, M., Kaplan, N., & Cassidy, J. (1985). Security in infancy, childhood and adulthood: A move to the level of representation. In I. Bretherton & E. Waters (Eds.), Growing points of attachment theory and research. Monographs of the Society for Research in Child Development, 50 (1-2), 66-104.
Main, M., & Solomon, J. (1986). Discovery of an insecure-disorganized/disoriented attachment pattern. In T. B. Brazelton & M. W. Yogman (Eds.), Affective development in infancy . Ablex Publishing.
Vowels, L. M., Vowels, M. J., Carnelley, K. B., Millings, A., & Gibson‐Miller, J. (2023). Toward a causal link between attachment styles and mental health during the COVID‐19 pandemic. British Journal of Clinical Psychology.
Waters, E., Merrick, S., Treboux, D., Crowell, J., & Albersheim, L. (2000). Attachment security in infancy and early adulthood: A twenty-year longitudinal study. Child Development, 71 (3), 684-689.
Waters, E., Weinfield, N. S., & Hamilton, C. E. (2000). The stability of attachment security from infancy to adolescence and early adulthood: General discussion. Child Development, 71 (3), 703-706.